يادداشت ‏های شـــــبانه

ساخت وبلاگ
نهادهای مدنیِ مدرن، دستاوردهای فرهنگ و تمدنِ مدرن اند و پس از روزگار روشنگری پدید آمده اند. این نهادها برساخته هایی تاریخی - سیاسی هستند که برای گرفتنِ زهرِ قدرت و کنترل آن در جامعه ی دموکراتیک پدید می آیند. کارِ بنیادی این نهادها، آموزش و پرورشِ شهروندِ مدرن و کوشش در آگاهی رسانی به او و نیز پاسبانی از حقیقت و پیشگیری از فریبِ مردم بوسیله دولت و گروه ها و نیروهای مردم فریب است. نهادهای مدنی مدرن، تفاوتهایی بسیار ژرف و بنیادی با نهادواره هایی مانندِ حکومت، سلطنت، روحانیت، خان سالاری، مذهب، قوم، قبیله، خانواده، بازار و... دارند. نهادهای مدنی ریشه در فرهنگ دموکراتیک دارند و شیوه ی کارکردِ آن ها سازگار با گزاره های اعلامیه ی جهانی حقوق بشر است. اما نهادواره های سنتی، ستون های پایداری خودکامگی شاهی ستمگر یا خانی ویرانگر و یا موبدی خود-خدا-خوان اند و مردم را رمه وار، کرنشگر و سربفرمان می خواهند.(7)بدبختانه ما در ایران نهادِ آموزش و پرورش نداریم و هرگز نیز نداشته ایم. اما بجایش دستگاه عریض و طویل و پرخرجی داریم که کارش سرکوبِ خلاقیتِ کودکان و نوجوانان و کوشش در شستشوی ذهنی آنان و آماده کردنشان برای بندگی و سربراهی ست. ما در ایران نهادِ دادگستری هرگز نه داشته ایم و نه داریم. بجایش بیدادگاه های تیارت مانندی داریم که در آنها در زمانِ نیاز، درام های تراژیک برای هراس آوری و وحشت افکنی اجرا می شود. بجای نهادِ زندان، ساختمانهایی داریم که در آن ها حق خواهان و دانایان و بینوایان و زنان و مردان آزادیخواه را انبار می کنند و آن ها را شلاق می زنند و شکنجه می کنند. ما در ایران نهادِ بهداشت و درمان به معنای مدرن آن هرگز نه داشته ایم و نه داریم. آنچه داشته ایم وداریم، وحشت کده هایی ست که بسیاری ا يادداشت ‏های شـــــبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت يادداشت ‏های شـــــبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eh118 بازدید : 65 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 3:22

جامعه در خروش، از گوگوش تا سروشسیدعلی همچــنان کلــه شــق و چمـــوش.پای منقل دمـق، بی تـوان و رمـقمانده و امانده، فرمانده، بی تاب و توش.کار و بارش شده، خود-خوری، غُرغُریصبح، شب، توی هرجلسه، یا زیرِ دوش.دل نمانده براش، از خروش و خراشگوئیا خیکی از سیر و سرکه ست توش.توی کابوس خونبارِ خود رفته استیک قدم مانده تا سرنگونیش، دوش.بعد با ترس و لرز اغتشاشیده استبرخود و بخت برگشته ی خود، خموش.باز البته از رو نرفته ست هنوزسنگ پا خورده گویی و آبیم روش.گوید ای هرکه یا هرچه یا هرکجاای خدا، ای فلک، ای طبیعت، بهوش!.دینِ حق دارد از دست ما می رودآی مهدی، دقیقـاً کجــــایی؟ .. بکوش!.از ته چاه بیرون بیا زودتربی توقف لباس سپاهی بپوش.آید از غیب ناگه ندا بی اداکای فلان ِ فلان، جانی خرقه پوش.باش تا عبرت روزگارت کنندعاقبت کودکان و زنان با خروش.تا دُم ات را بگیرند و بیرون کشنداز توی چاله ای در خیابانِ شوش يادداشت ‏های شـــــبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت يادداشت ‏های شـــــبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eh118 بازدید : 61 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 3:22

دخترا، این آخوند جلاد استدشمنِ هرچه آدمیزاد است.بچه کُش، سنگدل، ستم پیشهصحنه گردانِ گشتِ ارشاد است.از کنارش فرار باید کردکه در انسان ستیزی استاد است.گول لبخند ظاهرش نخوریدمارِ هار است، سخت شیاد است .کار و بارش دروغ پردازیستفکر و ذکرش فریب و بیداد است.مفسد و فاسد و.... فلان و فلان،نــه. بگو تخمِ هرچه افساد است.گرچه ویران نموده ایران راخودش البته باغ اش آباد است.بگریزید از توی این عکسدخترا، این آخوند جلاد است. يادداشت ‏های شـــــبانه...ادامه مطلب
ما را در سایت يادداشت ‏های شـــــبانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : eh118 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 16 بهمن 1401 ساعت: 3:22